[jimin part 15]
بامداد عاشقی
" جیمین "
برای اینکه یه جوری از دلش در بیارم یه فکری به ذهنم رسید . جیمین : میگم ا/ت بریم خرید ؟ ا/ت : هوم خرید ؟ جیمین : آره ، هرچی خواستی برات میخرم . ا/ت : این وقت شب ؟ جیمین : یه فروشگاه بزرگ برای خانواده منه ، 24 ساعته بازه بریم ؟
ا/ت : بریم . پس من برم حاضر شم فقط میشه تو هم یه لباس عادی بپوشی ؟ جیمین : باشه ( لبخند ) میای ست کنیم ؟
ا/ت : باشه ، چه رنگی میپوشی ؟
" جیمین "
از قصد گفتم مشکی ، میخواستم برام خرید کنه . ( ای جونم ، موچی گوگولی )
جیمین : مشکی . ا/ت : آه تو که گفتیم ست کنیم . جیمین : تو از اون رنگی رنگی هات بپوش . ا/ت : باشه ( ذوق )
" ا/ت "
رفتم اتاقم . یه ۵ دقیقه روی تختم دراز کشیدم ، دلم برای یه جای نرم تنگ شده بود . بلند شدم و لباس پوشیدم [ اسلاید سوم ]
یه آرایش ملایم کردم و به سمت حال رفتم .
" جیمین "
کمدم رو باز کردم ، یه لباس عادی پوشیدم . [ اسلاید دوم ]
( منظورش اینه که کت و شلوار دیگه نپوشید )
ادکلنم رو زدم و رفتم به سمت حال
ا/ت رو دیدم . محوش شده بودم ، خیلی با لباس های رنگی کیوت شده بود .
ا/ت : جیمین عه ست شدیم . جیمین : آره انگار طرز فکرمون عین هم بود .
جیمین : خوب بریم ؟ ا/ت : آماده ام بریم .
یونگی ، نامجون : کجا میرید ؟ جیمین : میریم دور بزنیم . یونگی : اوکیه ، مواظب زن داداش باش . ا/ت : زن...داداش ؟
جیمین : آره ، آینده معلوم نیس چی میشه
( پوزخند )
چند دقیقه بعد
.....
تو فروشگاه=
ا/ت داشت نگاه میکرد و هیچی نمی گفت .
جیمین : خوشت نیومد ؟ ا/ت : خیلی گرونن .
جیمین : تا من پیشتم به پول فکر نکن ، من میتونم کل این فروشگاه رو بخرم . ( خدایا یکی عین این بده به ما )
ا/ت : اوکی پس این خوبه ؟ جیمین : برای من ؟ ا/ت : اهومم جیمین : فکر نکنم به من بیاد . ا/ت : حرف اضافه نزن .
چندتا لباس برداشت و به من داد ، منو به سمت اتاق پرو هل داد . ا/ت : بدو بپوش بیا .
تا آخرش پوشیدم . ا/ت : همه رو بردار . جیمین : اوکی . لباس ها رو به بادیگاردم دادم تا نگه داره .جیمین : تمومش شد ؟
ا/ت : نوچ هنوز تموم نشده . دستمو گرفت و به طرف کفش ها برد . ا/ت : باید چند جفت کتونی بگیری ، همش کفش هات مثل همن .
چند کتونی برداشتیم و من بازم دادم به بادیگاردم . ا/ت : اوکی تموم شد .
جیمین : ولی تو خرید نکردی .
ا/ت : من نمیخوام زیاد دارم . جیمین : نخیر نمیشه ( کیوت )
ا/ت : اوه اولین باره اینجوری میبینمت . جیمین : اهوم ، تو عم اولین کسی هستی که منو اینجوری دیدی . ( کیوت خر )
جیمین دست منو گرفت و به سمت لباس های زنونه برد . یه چندتا لباس ، کتونی ، دامن انتخاب کرد .
جیمین : حالا که تا اینجا اومدیم به جواهر فروشی ، لوازم آرایشی میریم .
اونجا هم چند تا انتخاب کردم و بعد به سمت عمارت رفتیم
ا/ت : نمیدونم چجوری بهت بگم ولی ازت ممنونم جیمین . جیمین : خواهش میکنم ، ادامش فردا .
" جیمین "
برای اینکه یه جوری از دلش در بیارم یه فکری به ذهنم رسید . جیمین : میگم ا/ت بریم خرید ؟ ا/ت : هوم خرید ؟ جیمین : آره ، هرچی خواستی برات میخرم . ا/ت : این وقت شب ؟ جیمین : یه فروشگاه بزرگ برای خانواده منه ، 24 ساعته بازه بریم ؟
ا/ت : بریم . پس من برم حاضر شم فقط میشه تو هم یه لباس عادی بپوشی ؟ جیمین : باشه ( لبخند ) میای ست کنیم ؟
ا/ت : باشه ، چه رنگی میپوشی ؟
" جیمین "
از قصد گفتم مشکی ، میخواستم برام خرید کنه . ( ای جونم ، موچی گوگولی )
جیمین : مشکی . ا/ت : آه تو که گفتیم ست کنیم . جیمین : تو از اون رنگی رنگی هات بپوش . ا/ت : باشه ( ذوق )
" ا/ت "
رفتم اتاقم . یه ۵ دقیقه روی تختم دراز کشیدم ، دلم برای یه جای نرم تنگ شده بود . بلند شدم و لباس پوشیدم [ اسلاید سوم ]
یه آرایش ملایم کردم و به سمت حال رفتم .
" جیمین "
کمدم رو باز کردم ، یه لباس عادی پوشیدم . [ اسلاید دوم ]
( منظورش اینه که کت و شلوار دیگه نپوشید )
ادکلنم رو زدم و رفتم به سمت حال
ا/ت رو دیدم . محوش شده بودم ، خیلی با لباس های رنگی کیوت شده بود .
ا/ت : جیمین عه ست شدیم . جیمین : آره انگار طرز فکرمون عین هم بود .
جیمین : خوب بریم ؟ ا/ت : آماده ام بریم .
یونگی ، نامجون : کجا میرید ؟ جیمین : میریم دور بزنیم . یونگی : اوکیه ، مواظب زن داداش باش . ا/ت : زن...داداش ؟
جیمین : آره ، آینده معلوم نیس چی میشه
( پوزخند )
چند دقیقه بعد
.....
تو فروشگاه=
ا/ت داشت نگاه میکرد و هیچی نمی گفت .
جیمین : خوشت نیومد ؟ ا/ت : خیلی گرونن .
جیمین : تا من پیشتم به پول فکر نکن ، من میتونم کل این فروشگاه رو بخرم . ( خدایا یکی عین این بده به ما )
ا/ت : اوکی پس این خوبه ؟ جیمین : برای من ؟ ا/ت : اهومم جیمین : فکر نکنم به من بیاد . ا/ت : حرف اضافه نزن .
چندتا لباس برداشت و به من داد ، منو به سمت اتاق پرو هل داد . ا/ت : بدو بپوش بیا .
تا آخرش پوشیدم . ا/ت : همه رو بردار . جیمین : اوکی . لباس ها رو به بادیگاردم دادم تا نگه داره .جیمین : تمومش شد ؟
ا/ت : نوچ هنوز تموم نشده . دستمو گرفت و به طرف کفش ها برد . ا/ت : باید چند جفت کتونی بگیری ، همش کفش هات مثل همن .
چند کتونی برداشتیم و من بازم دادم به بادیگاردم . ا/ت : اوکی تموم شد .
جیمین : ولی تو خرید نکردی .
ا/ت : من نمیخوام زیاد دارم . جیمین : نخیر نمیشه ( کیوت )
ا/ت : اوه اولین باره اینجوری میبینمت . جیمین : اهوم ، تو عم اولین کسی هستی که منو اینجوری دیدی . ( کیوت خر )
جیمین دست منو گرفت و به سمت لباس های زنونه برد . یه چندتا لباس ، کتونی ، دامن انتخاب کرد .
جیمین : حالا که تا اینجا اومدیم به جواهر فروشی ، لوازم آرایشی میریم .
اونجا هم چند تا انتخاب کردم و بعد به سمت عمارت رفتیم
ا/ت : نمیدونم چجوری بهت بگم ولی ازت ممنونم جیمین . جیمین : خواهش میکنم ، ادامش فردا .
۴۵.۰k
۰۳ فروردین ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۴۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.